آفتابی که خورشیدبالبخندش غنچه هارابازمی میکردوصدای جیک جیک پرندگان که آدم رامست خودمیکردبه هرسمتی که نگاه میکردی سرسبز سرسبز بودوهمه ی مردم این شهرشادبودن.کلبه هایی ازجنس خشت وهمه ی مردم یه رنگو.بی ریا.وبایکدیگرمهربان وصمیمی بودن وبه هم محبت وشادی وصفاهدیه می دادن هریک ازافراد یک
آخرین ارسال های انجمن